-
سومی از عمق دریا نگاهشان میکرد
جمعه 10 خرداد 1398 23:13
هر سه مقابل پنجره نشستند خیره بر دریا یکی از دریا گفت، دیگری گوش کرد سومی نه گفت و نه گوش کرد او در میانه دریا بود غوطه در آب از پشت پنجره حرکات او آرام، واضح در آبی ِ رنگ پریدهی آب درون کشتی غرق شدهای چرخید . زنگ نجات غریق را به صدا درآورد . حبابهای ریزی با صدایی نرم روی دریا شکستند ناگهان یکی پرسید: غرق شد؟...
-
مثل دری که به فراموشی لولا شود
سهشنبه 7 خرداد 1398 20:46
مثل دری که به فراموشی لولا شود، آرام آرام از دیدم خارج شد، و او زنی بود که دوستش داشتم . اما چه بسیار شب ها که مثل گوزنی مکانیکی در میان نوازشهای من میخوابید و من در سکوت آهنی رویاهای او درد کشیدم _ ریچارد براتیگان برگردان : یگانه وصالی
-
لطفا با من گریه کن
سهشنبه 7 خرداد 1398 20:45
چیزهایی هستند که میتوانند مرا له کنند مثل صورتهای بیروح مثل پاکتها مثل کلوچهها مثل زنهای اجیر شده مثل کشورهایی که ادعای عدالت میکنند مثل آخرین بوسه و اولین بوسه، مثل دستهایی که زمانی عاشق تو بودند و تو اینها را میدانی، لطفا با من گریه کن _ چارلز بوکوفسکی برگردان : پیمان خاکسار
-
مادر
دوشنبه 6 خرداد 1398 17:57
من هیچگاه تیر و کمان نداشتم مادر نه پرندهای را زدهام نه شیشهی کسی را شکستهام اما،بچهی چندان خوبی هم نبودم هیچگاه دلت را نشکستم،همیشه گردن خود را شکستم من در طول زندگی،همیشه خود را آزردم هرچند ساکت به نظر آیم مغرور و طوفانیام مادر مانند یک نیزه همیشه در مقابل آینه صاف ایستاده ام مادر من هیچگاه کاری نکردم که به تو...
-
شاعر
دوشنبه 6 خرداد 1398 17:49
جهان ما به دو چیز زنده است اولی شاعر و دومی شاعر و شما هر دو را کشتهاید اول: خسرو گلسرخی را دوم: خسرو گلسرخی را ((از مجموعه ظل الله (شعرهای زندان) چاپ اول: 1354))
-
از شاپور بختیار
دوشنبه 6 خرداد 1398 17:44
عجله کنید ! برای من دولت تشکیل دهید ! طی آن دو ماهی که دولت نظامی بر سر کار بود انقلاب همه گیر شد. رسانه های خبری که می توانست از آشوب در حین تدارک پرده بردارد زیر فشار دولت و تحت سانسور شدید قرار داشت. در این شرایط دو ماه هیچ روزنامه ای در تهران منتشر نشد. پادشاه، پس از نافرجام ماندن مأموریت صدیقی، برای اولین بار با...
-
بر تولت برشت
یکشنبه 5 خرداد 1398 22:28
شهر اِسِن، ۱۹۳۴. آپارتمان کارگری. یک زن با دو بچه. همچنین یک کارگر جوان با همسرش که بدیدن آن ها آمده اند. زن گریه میکند. از پله صدای پا میآید. درِ آپارتمان باز است . زن: او فقط گفته بود: "مزدی که میدهند بخور و نمیر است." این حرف حقیقت است. بچه بزرگم مسلول است و ما نمی توانیم بیرایش شیر بخریم. بخاطر این حرف...
-
نگرانم
یکشنبه 5 خرداد 1398 22:27
"علی خسرو شاهی" بنیانگذار و مدیر کارخانه مینو در کتاب خاطراتش آورده است: یک کارخانه شکلات سازی سوئیسی گاهی به دلیل ایراد دستگاههایش در خط تولید، بستهبندی خالی رد می کرده، بدون اینکه در داخل بسته شکلات بگذارد و همین بستههای خالی احتمالی، باعث نارضایتی مشتریان می شده است. مسئولان این کارخانه سوئیسی آمدند...
-
مسئله این است
یکشنبه 5 خرداد 1398 21:39
آزادی و مسئله این است ... آزادی تو را تا کجاها می برد و انسان همان انسان مانده باشد. آزادی تو را تا کجاها می برد تا انسان را رعایت کنیم . آزادی تو را کجاها می برد تا آرام بگیری از انتقاد که زندانی ات نکرده باشند .بله مسئله این است ، آزادی ... و من این آزادی را می خواهم اما افسوس برای جامعه ای که زبان سرخ ، سر را به...
-
دیگری...
یکشنبه 5 خرداد 1398 21:23
عشق در قبیله ی من خنکای برف است و شعور ضمنی آب هفت دروازه ی آسمان ، از آن هفت پیکر ناظم من اگر کفنی داشتم نگاه لیلا می کردم و می مردم _ بهرام اردبیلی
-
خیمه شب بازی در صدا و سیما
شنبه 4 خرداد 1398 14:30
گزارشگر صدا و سیما از مردم درباره ی آمریکا می پرسد و مردم را غیرمستقیم وادار می کند که آنها را به سخره بگیرند . مردم ما هم که همیشه گویا چشمانشان بسته است و گوش هایشان را گرفته اند تا نشوند ... کسی نیست از گزارشگر بپرسد چرا مسخره می کنی ؟ آمریکا چه نیازی به ما دارد ؟ آن طرف دنیا نشسته است و با چرخش قهرمانانه ی خودنویس...
-
از این امروز ...
شنبه 4 خرداد 1398 14:21
دشمن ... بله دشمن کلمه ای است که این روزها و بسیاری از روزهای گذشته از دهان بالادستی ها می شنویم . اما چرا دشمن ؟ چرا داشتن دشمن ؟ شده فکر کنیم چرا از این دشمن ما را می ترسانند ؟ دشمن داشتن ، لازمه ی حیات جمهوری اسلامی است . با دشمن ما را می ترسانند تا حواسمان به نقطه ای نامعلوم باشد ، با دشمن ما را می ترسانند که اگر...
-
زود بود
شنبه 4 خرداد 1398 02:23
ما _ من و تو _ زود بزرگ شدیم و معنی بعضی چیزها را زود فهمیدیم . مثل خیانت ، جدایی ، نیستی و ... کاش بیشتر بچگی می کردیم ، کاش بزرگ نمی شدیم و می دویدیم تند ، بسوی یک خوشبختی دنج ... حالا با این همه بزرگ شدگی منتظریم ، بله ... منتظریم پایان کی از راه می رسد تا آرام بگیرد پوست از چروکیدن ... بگذار این پرده کنار برود و...
-
پلاک
شنبه 4 خرداد 1398 02:15
باد در خیابان گردگیری می کند من می ترسم به خیابان بروم ، چیزی از من باقی نماند حرکات ناموزون باد را نمی توان جارو کرد بوی ترس گرفته ام همه چیز بو گرفته همه چیز بو دار است حتا تو تو تو تو در خیابانی که نگاه ، تا انتهای درختانش بالا آمده ، حواست بیافتد به آسمان غبار را آسمان گرفته است _ مجموعه ی " تفریق در خیابان...
-
دیالوگ
پنجشنبه 2 خرداد 1398 22:22
عزت ا... انتظامی : مادرت زن نجیبی بود رضا کیانیان : نجابت وقتی معنا پیدا می کنه که راه دومی هم وجود داشته باشه _ " خانه ای روی آب " بهمن فرمان آرا
-
... بعضی ها
پنجشنبه 2 خرداد 1398 21:14
بعضی ها انواع گیاهان را خوب می شناسند برخی انواع ماهی ها را , من انواع جدایی ها را بعضی ها نام ستارگان را از بر می دانند , من نام حسرت ها را _ ناظم حکمت برگردان : احمد پوری
-
سلاخ خانه ی شماره ی پنج
پنجشنبه 2 خرداد 1398 20:22
معلوم شد جواب درست این است : طرف رو می بری توی بیابون و جلوی لونه ی مورچه ها محکم به چوب می بندی _ حالیت هست ؟ صورتش رو رو به بالا قرار می دی . و به بیضه هاش و فلانش , عسل می مالی , بعدم , پلک چشماشو با کارد از ته می بری , تا طرف مجبورشه تا لحظه ی مرگ , به خورشید نگا کنه . بله , رسم روزگار چنین است . _ کورت ونه گات...
-
به انسان :
پنجشنبه 2 خرداد 1398 20:03
کم زمانی زیاد بود زیاد هم روزی کم خواهد شد زندگی تفریق است _ منتشر شده در مجموعه ی " تفریق در خیابان " / فرازمهر پورافرا